۱۳۸۸ مهر ۱۳, دوشنبه

SMS اس ام اس



خوشبخترين فرد كسي است كه بيش از همه سعي كند ديگران را خوشبخت كند .

من ريسمان عشق تو را پاره مي كنم ، شايد گره خورد و به تو نزديكتر شوم .

زندگي زيباست حتي اگر كور باشي ، خوش آهنگ است حتي اگر كر باشي ، محسور كننده است حتي اگر فلج باشي ، اما بي ارزش است اگر ثانيه اي عاشق نباشي !

كوتاه ترين فاصله براي گفتن دوست دارم فقط يه لبخنده !

در پلك هاي چشمانت خانه كردم ، پلك نزن خانه خرابم مي كني !

تو اگر ديدي دنيا برات غير قابل تحمله ، به من زنگ بزن برات طناب دار بفرستم !!!

بيهوده متاز ، كه مقصدت خاك است .

هيچ وقت آرزو نكن جاي كس ديگري باشي ، چون اونوقت جاي تو ، توي دنيا خالي مي شه !

بهترينم اگر دل سپردن به تو يك خطاست ، به تكرار باران خطا مي كنم !!!

هرگز براي خوشبختي امروز و فردا نكن .

از همه چيز گذشتن و به همه چيز رسيدن مهم نيست . مهم از چه گذشتن و به چه رسيدن است .

زندگي چهار پيچ داره : تولد ، عشق ، ازدواج و مرگ . سر كدوم پيچ منتظرت بمونم ؟!!!

دريا ها نماد فروتني هستند !!! چون در نهاد خود كوههايي بلندتر از خشكي دارند ولي هيچ گاه آن را به رخ ما نمي كشند .

بي تجربه متولد مي شويم ، با جرات زندگي مي كنيم ، و با حيرت مي ميريم . تنها چيزي كه فروغش به خاموشي نمي گرايد خاطرات پاك است .


فكر نكني وقتي ازت دورم يعني فراموشت كردم ، نه ..................... فقط دارم بهت فرصت مي دهم كه دلت برام تنگ بشه .

هميشه در آرامش قدرت بيشتري احساس مي شود تا در آشفتگي .

به جنگل سوخته خاطراتم سوگند ، درخت يادت را باغبان خواهم بود تا ابد .

زندگي سه قسمته : اول : تولد با رنج ، دوم : زيستن با غم ، سوم : مردن با آرزو .

يادمون باشه وقتي كسي برامون مي ميره ، اونقدر مرد باشيم كه سر قبرش يك شاخه گل بگذاريم .

اشتباه كردن اصلا عيب نيست ، عيب آن است كه از آن اشتباه درس عبرت نگرفته و دوباره آنرا تكرار كنيم .

بهترين آهنگ زندگي من ، طپش قلب توست و قشنگترين روزم روز ديدار توست .

از تمام داشته هايت خدا را كم كن ، حالا چه داري ؟ به تمام داشته هايت خدا را اضافه كن ، حالا چه كم داري ؟

لبخند هزينه اي ندارد ، ولي عشق و اميد مي بخشه !! با لبخند زندگي كن .

رمز عاشق بودن هر كس فقط اين است : ساده بودن ، ساده ديدن ، ساده پذيرفتن .

گر قصاب روزگار تكه كند قلب مرا . . . مي نويسم روي هر تكه از آن نام تو را .

بخشندگي را از گل بياموز ، زيرا حتي ته كفشي كه لگدمالش مي كند را هم خوش بو مي كند .

ما در هيچ سرزميني زندگي نمي كنيم . منزل ما در قلب كساني است كه دوستشان داريم !

گناهي كه تو را نزد خداوند شرمنده سازد بهتر از كار نيكي است كه تو را به خودپسندي گرفتار سازد .

دانم تو مي داني چه زجري مي كشد آن كس كه انسان است .

در انتظار ديدنت در شهر غم نشسته ام ، دل مرا رها مكن كه عمري دل شكسته ام .

جايي كه چشمان مشتاقي برايت اشك ميريزد ، زندگي به رنج كشيدنش مي ارزد .

دنيا به من ياد داد كه در فراق عزيزان صبور باشم ، ولي به من نياموخت ياد كسي را كه دوست دارم فراموش كنم .

كاش مغز داشتم و مرگ مغزي مي شدم و قلبم را به تو اهدا مي كردم . . . !!!

يادمان باشد عشق متعلق به لحظه هاست و نفرين براي همه عمر ! ! !

هر كس كه دلي داشت به دلدار سپرد ، اين دل نفرين شده ماست كه تنهاست هنوز . . .

هرگاه در وادي زندگي از غروب غم هاي بي عاطفه خسته شدي به ياد من باش كه دلم به ياد توست .

احمد شاملو . 3 شعر { طرح - رانده - شبانه }

طرح

بر سكوتي كه با تن مرداب
بوسه خيسانده گشته دستاغوش
وز عميق عبوس مي گويد
راز با او ، به نغمه يي خاموش ،

***

رقص مهتاب مهرگان زيباست
با دمش نيمسرد و سر سنگين .
همچو بر گردن سطبر (( كاپه ))
بوسه ي سرخ تيغه ي گيوتين !
شاملو 1329
********************************************************************
را نـده

دسـت بـردار ازيـن هـيكل غـم
كـه ز ويـراني خويش است آباد .
دست بردار كه تاريكم و سرد
چون فرو مرده چراغ از دم باد .

دست بردار ، ز تو در عجبم
به در بسته چه مي كوبي سـر .
نيست ، مي داني ، در خانه كسي
سـر فرو مي كوبي بـاز به در .

زنده ، اين گونه به غم
خفته ام در تـا بـوت .
حرف ها دارم در دل
مي گزم لب به سكوت .

دست بردار كه گر خـا مـوشم
با لبم هر نفسي فرياد است .
به نظر هر شب و روزم سالي است
گر چه خود عمر به چشمم باد است .

***
رانـده انـدم همه از درگـه خويش .
پـاي پـر آبـله ، لب پر افسوس
مي كشم پاي بر اين جاده ي پـرت
مي زنم گام بر اين راه عبوس .

پـاي پـر آبـله ، دل پر ا نـدوه
از رهي مي گذرم سر در خويش
مي خزد هيكل من از دنبال
مي دود سايه ي من پيشاپيش .

***
مي روم با ره خود
سـر فـرو ، چهره بـه هـم .
با كسم كاري نيست
سـد چه بـندي به رهـم ؟

دست بردار ! چه سود آيد بار
از چراغي كه نـه گـرمـا ش و نـه نـور ؟
چه اميد از دل تاريك كسي
كه نهادندش سـر زنـده بـه گـور ؟

مي روم يـكه بـه راهـي مـطـرود
كـه فـرو رفـته بـه آفـاق سـياه .
دست بردار ازيـن عـا بـر مـست
يـك طـرف شـو ، مـنشيـن بـر سـر راه !

**********************************************************
شـبـا نـه

1

يه شب مهتاب
ماه مياد تو خواب
منو مي بره
كوچه به كوچه
باغ انگوري
باغ آلوچه
دره به دره
صحرا به صحرا
اون جا كه شبا
پشت بيشه ها
يه پري مياد
ترسون و لرزون
پاشو ميذاره
تو آب چشمه
شونه مي كنه
موي پريشون . . .

2

يه شب مهتاب
ماه مياد تو خواب
منو مي بره
ته اون دره
اون جا كه شبا
يكه و تنها
تك درخت بيد
شاد و پر اميد
مي كنه به ناز
دستشو دراز
كه يه ستاره
بچكه مث
يه چيكه بارون
به جاي ميوه ش
نوك يه شاخه ش
بشه آويزون . . .

3

يه شب مهتاب
ماه مياد تو خواب
منو مي بره
از توي زندون
مثل شب پره
با خودش بيرون ،
مي بره اون جا
كه شب سيا
تا دم سحر
شهيداي شهر
با فانوس خون
جار مي كشن
تو خيابونا
سر ميدونا :


(( - عـمـو يـادگـار !
مـرد كـيـنـه دار !
مـستـي يـا هـوشيـار
خـوابـي يـا بـيـدار ؟ ))
****
مستيم و هوشيار
شهيداي شهر !
خوابيم و بيدار
شهيداي شهر !
آخرش يه شب
ماه مياد بيرون ،
از سر اون كوه
بالاي دره
روي اين ميدون
رد مي شه خندون

يه شب ماه مياد
يه شب ماه مياد . . .
زندان قصر 1332





فروغ فرخزاد - من از تو مي ميرم

من از تو مي مردم

من از تو مي مردم
اما تو زندگاني من بودي

تو با من مي رفتي
تو در من مي خواندي
وقتي كه من خيابان ها را
بي هيچ مقصدي مي پيمودم
تو با من مي رفتي
تو در من مي خواندي

تو از ميان نارون ها ، گنجشك هاي عاشق را
به صبح پنجره دعوت مي كردي
وقتي كه شب مكرر مي شد
وقتي كه شب تمام نمي شد
تو از ميان نارون ها گنجشك هاي عاشق را
به صبح پنجره دعوت مي كردي

تو با چراغ هايت مي آمدي به كوچة ما
تو با چراغ هايت مي آمدي
وقتي كه بچه ها مي رفتند
و خوشه هاي اقاقي مي خوابيدند
و من در آينه تنها مي ماندم
تو با چراغ هايت مي آمدي

تو دستهايت را مي بخشيدي
تو چشمهايت را مي بخشيدي
تو مهربانيت را مي بخشيدي
وقتي كه من گرسنه بودم
تو زندگانيت را مي بخشيدي
تو مثل نور سخي بودي

تو لاله ها را مي چيدي
تو گوش مي دادي
اما مرا نمي ديدي

فريدون مشيري - ستاره كور

ستاره كور-فريدون مشيري

نـاتـوان ، گـذ شـتـه ام ز كـوچـه هـا ،
نـيمـه جـان رسـيده ام بـه نـيمه راه ،
چـون كلاغ خـستـه اي – در ايـن غـروب –
مـي بـرم به آشـيـان خود پـنـاه !

در گـريـز ، ازيـن زمـان بـي گـذ شـت ،
در فـغـان ، ازيـن مـلال بـي زوال ،
را نـده از بـهشـت عـشـق و آرزو ،
مـا نـده ام هـمـه غـم و هـمـه خـيـال .

سـر نـهاده چـون اسـير خـستـه جـان ،
در كـمنـد روزگـار بـد سـرشـت .
رو نـهـفـتـه چـون سـتارگـان كـور ،
در غـبـار كـهكـشـان سـرنـو شـت .

مـي روم زديـده هـا نـهـان شـوم .
مـي روم كـه گـريـه در نـهان كـنـم
يـا مـرا جـدايـي تـو مـي كـشـد
يـا تـو را دوبـاره مـهربـان كـنـم .

ايـن زمـان ، نشسته بـي تـو ، بـا خـدا ،
آن كـه بـا تـو بـود و بـا خـدا نـبـود .
مي كـند هـواي گـريـه هـاي تـلـخ ،
آن كـه خـنده از لـبـش جـدا نـبـود .

بـي تـو ، مـن كـجا روم ؟ كـجا روم ؟
هـستي مـن از تـو مـا نـده يـادگـار ،
من بـه پـاي خـود بـه دامـت آمـدم ،
من مـگر ز دسـت خـود كـنـم فـرار !

تـا لـبـم ، دگـر نـفس نـمـي رسـد ،
نـا لـه ام بـه گـوش كـس نـمي رسـد ،
مـي رسـي بـه كـام دل كـه بـشـنوي :
نـا لـه اي ازيـن قـفـس نمي رسـد ... !