۱۳۸۸ مهر ۱۳, دوشنبه

فروغ فرخزاد - من از تو مي ميرم

من از تو مي مردم

من از تو مي مردم
اما تو زندگاني من بودي

تو با من مي رفتي
تو در من مي خواندي
وقتي كه من خيابان ها را
بي هيچ مقصدي مي پيمودم
تو با من مي رفتي
تو در من مي خواندي

تو از ميان نارون ها ، گنجشك هاي عاشق را
به صبح پنجره دعوت مي كردي
وقتي كه شب مكرر مي شد
وقتي كه شب تمام نمي شد
تو از ميان نارون ها گنجشك هاي عاشق را
به صبح پنجره دعوت مي كردي

تو با چراغ هايت مي آمدي به كوچة ما
تو با چراغ هايت مي آمدي
وقتي كه بچه ها مي رفتند
و خوشه هاي اقاقي مي خوابيدند
و من در آينه تنها مي ماندم
تو با چراغ هايت مي آمدي

تو دستهايت را مي بخشيدي
تو چشمهايت را مي بخشيدي
تو مهربانيت را مي بخشيدي
وقتي كه من گرسنه بودم
تو زندگانيت را مي بخشيدي
تو مثل نور سخي بودي

تو لاله ها را مي چيدي
تو گوش مي دادي
اما مرا نمي ديدي

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر